♪ღ*♥هزار بغض نشکسته♪ღ*♥
گاهی دلم برای چوپان دروغگو خیلی می سوزد بیچاره ۲ بار بیشتر دروغ نگفت انگشت نما شد ولی ما هنوز صادق ترینیم . . .
دل کــَـنــْـدن آســـان بــــود خــــیـلی هــَــم آســــــان بـــــود بــــه ســـادگیــِ آب خـــوردن بــــه ســادگیــِ مــــن و احـــســـاسـَــمْ....... نـــه تــنـــهـا دل کــَـنــْـدیــ پـــایـــش میـ افــتـــاد بـــیــستــون هــم میـ کـــَنــْدیــ کــــه بــِــروی...... کــــه فـــــرهـــــاد نــَـشـَـویــ .... تـــا خـــدایی نـــاکـــرده یــک وقـــت احـــســاست درگــــیــر نـــشــود بـــا احـــســـاس شـــیـــریـــن گــــونـــه ی مـــن...........
نظرات شما عزیزان:
تـــــــــو...
دوسـت شوم
بخـندم
گريـه كنم
گاهي بغـض كنم
ببخشـم
ولي اي كـاش
يـاد ميگرفـتم
كـه گاهـي
فقـط گـاهي نيـز فرامـوش كنـم
بغض ات، در گلوی من گیر کرده است!
دلم را بده، بغض ات را بگیر!!!
جان میکنم بدون تو در انزوای شعر
با هر تپش دوباره دلم تنگ میشود
گاهی برای قلب تو گاهی برای شعر
چنان عشقت پریشان کرد ما را
که دیگر جمع نتوان کرد ما را
سپاه صبر ما بشکست چون او
به غمزه تیر باران کرد ما را
حدیث عاشقی با او بگفتیم
بخندید او و گریان کرد ما را
چو بربط بر کناری خفته بودیم
بزد چنگی و نالان کرد ما را
لب چون غنچه را بلبل نوا کرد
چو گل بشکفت و خندان کرد ما را
به شمشیری که از تن سر نبرد
بکشت و زنده چون جان کرد ما را
غمش چون قطب ساکن گشت در دل
ولی چون چرخ گردان کرد ما را
کنون انفاس ما آب حیات است
که از غمهای خود نان کرد ما را
مرا هرگز نبینی تا نمیری
بگفت و کار آسان کرد ما را
چو بر درد فراقش صبر کردیم
بوصل خویش درمان کرد ما را
بسان سیف فرغانی بر این در
گدا بودیم سلطان کرد ما را
نسیم حضرت لطفش صباوار
به یکدم چون گلستان کرد ما را
چو نفس خویش را گردن شکستیم
سر خود در گریبان کرد ما را
کنون او ما و ما اوییم در عشق
دگر زین پس چتوان کرد ما را
قالب رايگان وبلاگ پيچك دات نت |